امید ،بامداد و مشمولک:

آورده اند : کیکی ، چیزکی را از کسکی اندر باب گفتگوی مشمولک و قاصدک

نقل کردند. بشنویم این ماجرا را از زبان  استاد هژولک :

قاصدک: هان چه خبر آوردی؟
ازکجا و ز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی. اما پی مشمولک بی ثمر می گردی

قاصدک: آدما این جا تو لکن ، صورتا کک مکی و شبها تو چتن .

مرداشون صبحها تو لبو شبها لب تو لبند.

قاصدک : من چیزی مثل کک توتمبونم و شبیه پستانک در دهانم به من می گوید:
ای یاوه ، یاوه ، یاوه ............. ای جماعت مستید و پاتیل
شیرخشک را گذارده اید جای هانیسمک، لواشک و پشمک می خورید

ای دریغ و درد :
آنان به کودکان کتک و به دختران لیچار و متلک بار می کردند.
افســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس
این مردم به مشمولک شیفته و به مارمولک فریفته بودند.

ای کاش می توانستم به این مردم بگویم:
هنوز از دم مارمولک مانده ۲ دانگی، ولی آنان چشمان شهلا ز ما طلب می کردند.
ای کاش می توانستم

با عرض پورش فراوان از دوستداران زنده یادان اخوان و شاملو 

طی هماهنگی تلفنی با این اساتید اجازه  تحریر این مطلب گرفته شد.   
با تشکر از استاد هژولک          امضا